باز نشر: از حکومت علی تا حکومت علی
به بهانه ی سالروز شهادت مولای متقیان؛ علی علیه السلام.
مقدمه:
نظام های دموکراتیک از این ویژگی اصیل برخوردارند که تحولات را بدون نیاز به انقلاب در خود جذب نموده و تبدیل به اصلاح کند و این در حالی است که در نظام استبدادی و تمامیت خواه تحولات و اصلاحات میسر نیست مگر با انقلاب ها .
واضح است که تمامی نظامها در طی زمان نیازمند تغییر و اصلاحات می شوند. راز ناپایداری نظامهای استبدادی هم در این است! چرا که چون نمی توانند اصلاحات را همراه زمان در خود بپذیرند، بنابراین انقلاب و سرنگونی در آن رخ میدهد. این انقلابها روندی احساسی را طی می کنند که بدور از آگاهی است.
احساسات
مردمی خسته از استبداد و خفقان و تشنه ی عدالت. در پشتوانه این ادعا، اشاره به این گفته دکتر سروش مینمایم
که: "برای سیستمهای استبدادی، اصلاح در انقلاب است و برای سیستمهای
دموکراتیک، انقلابشان اصلاحات است." در این مواقع سردمداران حکومت به سرکوبی
انقلابها می پردازند و قدرت طلبان انقلابی در لوای انقلاب به تثبیت قدرت
می پردازند و چه بسا که همین انقلابیون دیکتاتورهای آینده نباشند .
هم اینک با توجه به اینکه برخی شخصیت ها، گروه ها و در سطحی بالاتر حکومت ها، مبنای اندیشه شان را اندیشه ی علی می گذارند، مغتنم شمردم که اندیشه ی سیاسی علی را در حکومت داری بررسی کرده، تا گامی باشد برای شناخت حکومت علی و پاسخ به این سوال که آیا اندیشه ی مدعیان پیروی از راه علی با اندیشه ی علی یکسان است.
- چگونگی به حکومت رسیدن علی(ع):
در انقلابی که در زمان عثمان روی داد و مردم ِ تشنه ی عدالت کاخ ستم عثمان را محاصره کردند و آب را بر عثمان بستند، علی(ع) برای محافظت از او (عثمان) فرزندان و کسان خود را مسلحانه مامور پاسداری از او نمود؛ نه اینکه عثمان را ذیحق بداند و از ظلم و مفاسد او بی خبر باشد، بلکه به مصلحت نمی دانست آینده ی امت به اشخاصی نا شناس و احساسات لجام گسیخته ای سپرده شود که سر انجامش معلوم نیست، علی معتقد بود اگر قرار است انتقال و تغییری صورت گیرد، باید با حاکمیت عقل و از مجاری قانونی، یعنی همان مسیر شورا و بیعت انجام شود. به همین دلیل وقتی پس از قتل عثمان مردم به خانه ی علی(ع) هجوم برده و مصرانه از او خواستند ولایتشان را بپذیرد، علی(ع) با کناره گیری و اعراض از درخواستشان از آنها خواست رهایش کنند و دیگری را برگزینند و به آنها اطمینان داد که در این صورت همانند یک فرد عادی شنواترین و مطیع ترین عضو جامعه نسبت به کسی که به ولایتش انتخاب کنند خواهد بود، و به آنها تاکید کرد که مشاور و کمک کار بودنش برای آنها بهتر از این است که امیر و زمامدار آنها باشد. اما وقتی مردم بر این کار پافشاری کردند، نخواست سرنوشت جامعه با احساسات زود گذر و شعارهای انقلابی تعیین شود، فرمود: « عجله نکنید، مهلت دهید همه جمع شوند و با یکدیگر مشورت نمایند. (تاریخ طبری ج 3 ، ص 455) » و تا 3 روز آنها را نپذیرفت تا فکر کنند .
آیا علی (ع) نمی توانست بر موج احساسات افسار گسیخته ی خلق عصیان کرده سوار شود و حکومت را در دست گیرد؟ آیا نمی توانست غدیر را به یاد مردم بیاورد و خود را حاکم مردم بداند؟ چرا علی بعد از 25 سال سکوت حکومتش را مبنی بر آراء مردم گذاشت ؟
- مخالفین حکومت علی(ع):
هر ملت و حکومتی متناسب با موضع و موقعیتش برای خود دشمنانی دارد. گذشته از دشمنان خارجی، در داخل یک مملکت نیز به دلایل مختلف طیف گسترده ای از ناراضیان و معترضین بتدریج شکل می گیرند. اختلاف ممکن است ریشه ی اعتقادی و ایدئولوژیک داشته و از برداشتهای متفاوت و تغییرهای متضادِ معتقدین مکتب از اصول و مبانی پذیرفته شده ناشی گردد. ممکن است از رقابت برای کسب قدرت و احراز سلطه ی سیاسی- نظامی ناشی گردد و دوستان هم پیمان با زیر پا گذاشتن اصولی که به خاطر آن مبارزه کرده اند برای بدست آوردن مقام و موقعیت برتر به جان یکدیگر بیفتند. بعد از بیعت مردم با علی(ع) که بیعتی بر اساس رأی مردم و با فکر و اندیشه بود، حکومت علی مثل تمامی حکومت های دیگر( چنین نیست اختلاف و عصیان تنها به دلیل ستم و بی عدالتی حکومت پدید آید، بلکه حکومت های عادل هم از این مسئله مستثنی نیست. ) مخالفینی داشت .
در زمان علی(ع) سه گروه ناکثین، قاسطین و مارقین در برابر عدالت، آزادی و آگاهی حکومت علی (ع) قد علم کردند. از ناکثین طلحه و زبیر را به عنوان رهبران این گروه می شناسیم، که از اصحاب قدیمی رسول خدا بودند که بعد از قتل عثمان و بیعت با علی (ع) به دلیل نقششان در انتقال حکومت انتظار داشتند در خلافت علی منصبی کسب کنند و به عنوان دولتمردان عالی رتبه مورد مشورت قرار گیرند؛ آنها به علی(ع) اعتراض کردند که چرا امام همه را به یک چشم می نگرد و اضافه حقوق و سهم سبقت آنها در اسلام را از بیت المال حذف کرده است. پس بعد از اینکه علی دست رد به سینه شان زد، رودروی عدالت علی (ع) ایستادند و به کار شکنی پرداختند.
علی(ع) در خطبه ای لحظاتی را یادآورشان ساخت که چگونه بدون اینکه به دنبال بیعت مردم بوده باشد و از دیوار جهل مردم بالا رود، همواره مردم دنبال او بوده اند. « بیعت شما با من بدون فکر و اندیشه نبود، کار من و شما یکسان نیست، من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای منافع خودتان. (خطبه ی 136)» « برای بیعت مانند روی آوردن مشتاقانه مادرانه نوزائیده به نوزادشان به من روی آوردید، پی در پی شعار می دادید بیعت، بیعت!! من دست خود را بستم شما آن را باز کردید، جدا ساخته، عقب بردم، شما به سوی خویش کشیدید. (قسمتی از خطبه ی 137) » گلایه ی عدم مشورت و تقسیم مساوی بیت المال اولین و ساده ترین بهانه و مخالفت آنها بود، اما به تدریج کار را به جایی رساندند که به فرموده ی امام علی(ع) « از نسبت دادن هیچ منکری به او فروگزاری نکردند و هیچ انصافی را در رابطه با او رعایت نکردند. ( خطبه ی 22) »
قاسطین نامی است که حضرت علی روی معاویه و یارانش به خاطر ظلم و جور بی حساب و بغض و عداوتشان در برابر حق گذارده است. داستان معاویه و مردم فریب خورده ی شام را کمتر کسی است که نشنیده باشد. در تاریخ از زندگی معاویه و پدرش ابوسفیان جز حیله و نیرنگ چیز دیگری نمی بینیم، خاندانی که سمبل نفاق اند و حتی اسلام آوردنشان مصلحتی و از روی دورویی است. با این تفاصیل گمان نمی کنم کسی، هر چند به آزادی و حقوق سیاسی مخالفین هم معتقد باشد انتظار داشته باشد چنین عناصری نیز باید مشمول مدارا و ملایمت می شدند. اما شگفتا که رفتار امام با معاویه و یارانش به گونه ای بود که برخی صحابه از صبر و مدارای او به تنگ آمده بودند .
پیکار سهمگین علی(ع) با معاویه که نه به دلیل منافق بودنش و اعتقاد قلبی نداشتنش به خدا و رسول خدا بود و یا اینکه مخالف خلافت اوست و خود را شایسته تر می داند و یا اینکه از بیعت امتناع کرده و مردم شام را به گمراهی و خروج از اطاعت نسبت به دولت مرکزی کشانده، (گر چه هر یک از این عوامل به تنهایی برای محکومیت معاویه کافی است) بلکه حالتی تدافعی داشت .
با مطالعه تاریخ و
بررسی نامه های علی (ع) در نهج البلاغه، جنگاوری معاویه و روحیه ی صلح طلبانه
علی (ع) به خوبی نمایان است. مثلاً در نامه ای که علی(ع) به معاویه می نویسد گویی کوچکترین
کدورت و کینه ای به دل ندارد. « اگر دست تقدیر ما را با هم گرد آورد، همواره در دوستی
خالص و بی شائبه با تو باقی خواهم ماند. ( نامه ی55)» و یا « مرا به جنگ خوانده ای،
مردم را به یک سو رها کرده، خودت به سوی من بیا و دو لشکر را از جنگ معاف بدار تا معلوم
شود معصیت و گناه بر دل کدامیک از ما غلبه یافته و پرده جلو چشم و بینایی چه کسی آویخته
است.( نامه 10) » نکته ی دیگری که در پیکار با معاویه حائز اهمیت است، آزادی بیان و
اندیشه ای است که علی(ع ) به سپاهیان خود می دهد، بگو مگو ها و اعتراضات در سپاه علی
خود دلیل روشنی است بر محبت و مدارای امام
نسبت به اصحاب خود و شخصیتی که برای آنها قائل بوده است. تا جایی که می توانسته اند
بدون نگرانی از خشم و عصبانیت او آزادانه نظریات خود را ابراز دارند .
- بر سر نیزه کردن قرآن و ماجرای حکمیت و پیدایش خوارج :
آیا در جریان ماجرای حکمیت هم می توان سراغی از آزادی و اختیار مردم گرفت؟ آیا آزادی تنها در انتخاب و بیعت نخستین موضوعیت دارد؟ آیا پذیرش حکمیت جز تن دادن به رای اکثریت (اکثریتی که در ورطه ی هولناک شبهه لغزیدند و هزاران نفر از قاریان سطحی نگر و شب زنده داران سبک مغز که فریب قرآن های بر نیزه افراشته عمروعاص را خوردند و ترسیدند که در صورت ادامه ی جنگ قرآن ها به زیر دست و پا بیافتد) بود ؟
علی(ع ) این آزاد مردِ آزاد اندیش پس از ارشاد و انزار و اخطار فراوان با اینکه گام کوتاهی تا پیروزی فاصله داشت، خواسته ی اکثریت را می پذیرد و با لحنی تاسف بار می فرماید: « شما دوستدار زنده ماندن هستید و بر من روا نیست شما را به آنچه نمی پسندید وادار نمایم. (خطبه ی 199) » شگفتی کار امام در این است که پیروزی را فدا کرد و از آبرو و عزت خود مایه گذاشت و حاضر نشد برای اصلاح مردم آنها را به اکراه به آنچه خود می پسندد وادار نماید. « دیروز امیر و فرمانده شما بودم و امروز مامور و فرمانبر، دیروز نهی کننده و بازدارنده بودم و امروز بازداشت شده و شما دوستدار زنده ماندن بودید و سزاوار من نیست شما را به چیزی که خوش ندارید تحمیل نمایم. ( خطبه ی 199)» علی حاکمیت مردم را بر مصلحت جامعه مقدم شمرد، و با اینکه می دانست ادامه ی جنگ به مصلحت حکومت و مردم است، اما چون اکثریت راضی به ادامه ی جنگ نبودند، پیروزی را رها کرد و به رأی مردم تن داد. پیام صریح امام در قضیه ی حکمیت پاسخ روشنی است به کسانی که به دیکتاتوری صلحا اعتقاد دارند و مردم را گوسفندانی می بینند که سر به زیر به دنبال چوپان روا هستند. مسئله ی حکمیت از مقوله ی موضوعات است و نه احکام که در آن شور و مشورت صورت نگیرد و حکم خدا به صورت تعبدی لازم الاجرا باشد. براستی اگر مسئله ی حکمیت از مقوله ی احکام (نه موضوعات) بود آیا علی (ع) با آن ایمان استوار و شجاعت بی نظیر ممکن بود تسلیم خواسته ی اکثریت گشته از ترس جان رضایت مخلوق را به سخط خالق بخرد؟ امام علی(ع) وظیفه ی خود را به روشنی می داند، ارشاد و راهنمایی سپاه؛ اگر ارشاد را پذیرفتند که به سود خود عمل کرده اند، و گر نه سزاوار سرانجام و عاقبت کار خود خواهند بود.
دروغین صلح عمروعاص و داستان حکمیت که منجر به بر کناری امام علی (ع) از حکومت شد، گروهی از سپاهیان علی(ع) که مردمی عبادت پیشه و شب زنده دار بودند را بر آن داشت که علی را به آزاد اندیشی متهم کنند، کسانی که ابتدا با امام مخالفت می کردند که چرا پیشنهاد حکمیت را نمی پذیرد، بر او سخت شوریدند که چرا حکمیت را پذیرفته است؟! خواستند علی(ع) نیز همانند آنها توبه کند و رسماً به خطای خود اعتراف نماید تا درباره ی او تصمیمی بگیرند! متعصبان ظاهر بین و ساده نگری که نتوانستند فریب مکاران را (که در آخرین لحظات شکست به دروغ به قرآن متوسل شده بودند) درک نمایند.
اینک اتهام تن ندادن به حکم خدا را به علی(ع ) زدند و علی(ع ) را کافر به خدایش دانستند. آنان که مثل همه ی متعصبین، اعتقادی به رأی و نظر اکثریت نداشتند و نمی توانستند تفاوت میان احکام و موضوعات را تشخیص دهند، از جرگه سپاهیان خارج شده و روبه روی علی(ع) ایستادند. اما امام علی(ع ) با صبر و شکیبایی به ارشاد آنها پرداخته، ماجرای صفین را به آنها یادآوری می کند: « آیا هنگامی که قرآن را از روی حیله و مکر و فریب و نیرنگ بر نیزه ها بالا بردند نگفتید که ایشان برادران دینی و اهل دعوت ما هستند؟ که برداشتن بار جنگ (خاتمه جنگ) را از ما می طلبند و راحتی و آسایش را با روی آوردن به کتاب خدا طلب کرده اند. بنابراین رأی در این است که از ایشان (آتش بس را) قبول کنیم و اندوهشان را زائل سازیم؟ ( خطبه ی 121) »
امام علی (ع) از خوارج می خواهد به حکم الهی در مورد قصاص گردن نهد و قاتلین یاران او را تسلیم نمایند، اما آنها با ستمگری و بی اعتنا به فرمان الهی پاسخ دادند: «همه ی ما قاتلین آنها هستیم و نه تنها خون آنها که ریختم خون شما را نیز همگی روا می دانیم» اما خوارج نه تنها به ارشاد های علی(ع) اعتنایی نمی کنند بلکه قتل و جنایات خود را به صورت گسترده تری ادامه می دهد و فضای رعب و وحشت را بر جامعه ایجاد می نمایند و در نهروان خواستار جنگ با امام می شوند. امام با اینکه تمایلی به جنگ با آنها نداشت به دفاع از مردم و به مقابله با آنها می پردازد و این چنین است که خوارج از صحنه ی کارزار کنار می رود.
- عدالت و آزادی در حکومت علی
در نگاه گذرایی که به تاریخ انداختیم دریافتیم که به حکومت رسیدن علی(ع ) بر پایه ی مشارکت عمومی و دقیقاً منطبق بر اصول دموکراسی بوده است. آری؛ نه علی (ع) یک دیکتاتور بود و نه در حکومتش فضای استبدادی و خفقان سایه گستر. علی(ع) عالی ترین تفکر آزادی را به مردم داد، نه تنها حقوق مخالفان خود را از بیت المال قطع نمی کرد بلکه به آنها اجازه می داد که بر سر هر کوی و برزنی که بخواهند حرف خود را بزنند. نه زندانی؛ نه شکنجه ای؛ نه دادگاه تفتیش عقایدی؛ نه فحش و ناسزایی، هیچ کدام در حکومت علی دیده نمی شود.
تشویق به انتقاد، نشست های عمومی بدون پلیس و پاسدار که موجب رعب و ترس مردم شود، احترام و احساس مسئولیت نسبت به حقوق مردم، حتی اگر مخالف اعتقادی اش باشند، همه و همه گویای عدالت و آزادی در حکومت علی(ع) است .
علی( ع ) وقتی که مالک اشتر را به مصر می فرستاد، مصری که اکثراً غیر مسلمان بودند و تازه فتح شده بود و به جز عده ی قلیلی که مسلمان شده بودند بقیه یا مسیحی بودند، یا ادیان قبل از مسیحیت را داشتند؛ به او متذکر شد که وقتی آنجا می روی و صاحب قدرت شدی با همه ی مردم به نیکی و عدالت رفتار کن، چون مردم از دو دسته خارج نیستند، یا برادران دینی تواند یا همنوع تو .
با این توصیفات اندک و نا چیز از حکومت امام علی(ع)، یک سوال پیش می آید و آن این است که آیا حکومت هایی که مدعی پیروی از راه علی(ع)، کلام علی(ع) و رفتار علی(ع) هستند؛ حکومتشان بمانند حکومت علی(ع) برای افرادی که مثل خودشان نمی اندیشند آزاد و امن است؟ و سایه ی لطف و رحمتشان به اندازه ی علی(ع) دوست و دشمن را فرا می گیرد و عدالت را در مورد خودی و بیگانه یکسان اجرا می کنند؟
بدون تردید این سوال، سوال سختی است و برای پاسخ دادن به آن نیاز به بررسی گذشتگان و واقعیت های اکنون است .
کلام آخر را از زبان دکتر شریعتی می خوانیم:
« در این روزگار تنها تک مردانی باقی مانده اند که یاد روز بازگشت چشمانشان را فرو بسته و حول محشر اشکهایشان را جاری کرده است. اینان از معرکه ی اجتماع رانده شده اند، بیمناک و بی کس، لب دوخته و خاموش، دعوت کننده ی پاکدل، سوگوار و دردمند، در عصر ارعاب و کشتار تقیه گمنامشان کرده و از یادهاشان برده و خاری و بیچارگی فراشان گرفته است. در دریای تلخی و شور بختی غوطه می خورند، دهانشان بسته و دلشان مجروح، پند دادند و از پا افتادند و در راه آگاهی و هدایت خلق کوشیدند و خسته و دل شکسته گشتند، شکست خوردند و در توان کم شدند، کشته شدند و باز در شمار کم شدند..... پیش از آنکه نسلهای آینده از سرنوشت شما عبرت گیرند، شما از روزگار پریشان پیشینیان عبرت بگیرید. (بخشی از ترجمه و تفسیر خطبه ی 32- دکتر شریعتی) »
این یادداشت قبلا در نشریه دانشجویی کویر (دانشگاه کاشان)، منتشر شده است.
- ۹۵/۰۵/۰۷