یادداشتی از دوست برای دوست
یکی از بهترین دوستانم در پیامی نوشته است:
" چون خر در گل و لای زندگی گیر افتاده ام"
این دست نوشته را در پاسخ به او منتشر می کنم🌷 :
فیلسوفی گفته بود مرگ ترس ندارد، از زندگی باید ترسید زیرا زندگی کردن، تامل و برنامه و جسارت می خواهد. راست می گفت. برای روبرو شدن با زندگی باید جسارت داشت. باید با خود، هستی و واقعیت ها جسورانه مواجه شد و قهرمانانه مقاومت کرد. هر کس قهرمان زندگی خویش است. گاهی از گلستان پر گل و ریحان عبور می کنیم. گاهی از کویری خشک و گرما. گاهی در اندوه و گاه شادمانه گام می زنیم. زندگی، عبور از موقعیت های متفاوت و گاهی دردناک است. جسورانه باید از دردها بگذریم.
مونتنی،( قرن 16) از فیلسوفانی است که در باره ی زندگی سخن گفته است. به ما می گوید چطور زندگی کنیم. مونتنی از چگونه زیستن می گوید و این که چطور زندگی کنیم. کسانی دیگر هم زندگی را یک هنر می دانند. آندره موروآ کتابی دارد با عنوان هنر زندگی کردن. موروآ زندگی در موقعیت های مختلف را یک هنر می داند. هانس گونگ هم در کتاب هنر زیستن، بر این باور است که زندگی کردن، کاری هنرمندانه است. از نظر این گروه، باید هنر زندگی کردن را آموخت و زیستن را همچون فرصتی برای کاری هنرمندانه تلقی می کنند.
اگر زندگی کاری هنرمندانه باشد، باید مهارت هنرمندانه زیستن را نیز بیاموزیم. مهارت های زندگی، به ما می آموزد در برابر موقعیت های سخت و پر از رنج چه کنیم. می آموزد که چگونه مسئله های مان را فهم کنیم و برای آنها راه حل هایی خردمندانه خلق نماییم.
زندگی تابلوی سفیدی است که هر یک از ما بر آن نقاشی می کنیم. هر چه مهارت مان بیشتر باشد، نقاشی مان زیباتر و بهتر خواهد بود. اما حقیقتا برای مواجه شدن با واقعیت ها و روبرو شدن با زندگی باید جسور بود.
با جسارت زندگی زندگی کنیم. مهارت های زندگی را بیاموزیم و هنرمندانه دست به تابلو ببریم.
جسارتا می خواهم زندگی کنم
- ۹۴/۰۲/۱۳