زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است
دیشب بعد از سالها شب نشینی نکردن در دریای ارتباطات و اطلاعات، و ننشستن پای اینترنت جاتون خالی از شغال خوان تا خروس خوان را به نت گردی اختصاص دادم.
فیس بوک گردی که دیگر جای خود دارد..
بامداد را با دوستان به گفتگو و خنده گذراندم،
به یاد روزهای خوش دانشگاه و کانونهای فرهنگی با دوستان کانونی گپ گروهی داشتیم و خلاصه ساعت 2 بامدادمان خوش بود.
گپ با محمد امین رو که دیگه نگویید با اون لهجه ی کاشونی.. دلتنگ استاد شدم (www.mashal.blogfa.com) ، یک دلتنگی شاد.
گفتگو با دکتر دباغ عزیز (www.soroushdabagh.com) هم که جای خود دارد، گفتگویی امیدبخش و زنده که بوی بازگشت معرفت و حکمت به سرایمان را می داد.
و بعد از همه ی اینها ساعت طلایی 4 بامداد را به خلوت خود رفتم، خلوتی نه گزنده و مخوف با طعم اسارت در چنگال تنها دادار زمین و زمان با چاشنی ترس و وحشت و صدای جیـــــــغ آثار ون گوگ؛ بل خلوتی با من ِ من، تنها دارنده ی من ، تنها سرود رهایی بخش من، تنها خدای من، در حضور او. و بستن پیمان آشتی من با او، اویی که مهر است نه مالک، عشق است نه خوف.. اویی که مشعل است نه راه، که راه منم و او مشعل.. مشعلی است در دستان من، نه من ملکی در چنگال او..
خلوتی فرح بخش و سازنده.
عهدی پاینده و ... اینک در راهم .
و باوری بارور در دلم میگوید:
به سلامت خواهم گذشت؛ تنها باید پارو زد..
روز و روزگار بر شما خوش
محبوب موحد دوست
هشتم مهر هزار و سیصد و نود و دو
- ۹۲/۰۷/۰۸