کوه.. سه گانه ی من
نوشته ای که شروع به نگارش اش کردم اونقدر سنگین شده که بعضی وقت ها احساس میکنم دیگه نمی تونم زیر بارش دوام بیارم. نزدیک به 6 سال از نگارش اش میگذره و هر روز داره بزرگ و بزرگ تر میشه، چون نهال، چون کودک. به جایی رسیده که شخصیت ها میخوان مستقل باشن، دیگه از قلم من پیروی نمی کنند، و من رو به پیروی از خود وا میدارند؛ و من همواره چون کوه در مقابلشان ایستاده ام، مقتدر؛ و هنوز استقلالم رو از اونها حفظ کرده ام.
- _ وقتی شروع به نوشتن می کنی، آن هم یک نوشته ی بلند با درون مایه فلسفی و عمیق، باید پی همه چیز رو به تن ات بمالی، ساکت تر میشی، رنجورتر میشی، حساس تر، و خالق تر. از وقتی نوشتن آغاز کردم (10 سالگی) تا الان که نوشته ای سترگ در دست دارم؛ اهالی قلم و اندیشه برایم قابل احترام تر شده اند. نویسنده ها.. انسانهای بزرگ و شریفی که چونان خدایان تنهایند..
ii: کار می کنم. کار به معنای واقعی، با انگیزه، با هدف؛ و به دور از هیاهو ها و جنجال های تبلیغاتی، کاری که گاهی از آن رنجور و خسته میشوم، نه به خاطر حجم سنگین اش، به خاطر اینکه گاهی احساس می کنم از توان من خارج شده است، رنجور می شوم که نمی توانم درست و درمان انجام اش دهم، رنجور می شوم وقتی احساس می کنم بعد از ظهر که از شرکت میام بیرون خیلی کار عقب افتاده دارم.
- _ باورش برایم سخت است وقتی می بینم کسانی را که برای خالی نبودن عریضه کار می کنند، بدون شوق و فقط برای اینکه تمام شود، بدون کیفیت. قلبم می گیرد از افرادی که فقط کاری را انجام می دهند بدون اینکه به نتیجه اش فکر کنند، متاسفانه کسانی را دیده ام که بدون دقت، حوصله و نه از سر دلسوزی بلکه رفع تکلیف کاری را انجام می دهند، تمام وجودم را این افراد در هم می شکنند.
iii: کتاب می خوانم. برای بازگشت به فضای آکادمیک. دلتنگم، دلتنگ بوی خوش کتاب و کلاس. دلتنگ صندلی های چیده شده در کلاس. دلتنگ نشریه های رنگین دانشجویی و استاد. برای رفع دلتنگی هایم شب ها تا نیمه های شب کتاب می خوانم.
- _فضای آکادمیک همانند جنگلی است که نبودنش اکسیژن را از اندیشه می رباید، و فکر را نفسی باقی نمی ماند. فضای آکادمیک ...
سه گانه نوشتن - کار کردن - خواندن
مثلث ارزشمندی که روزها و روزگار من به آن آذین شده است. مثلثی که از عوام باید دورش نگه داشت وگرنه تو را به جرم کافری در آتش دنیای زبون خود می سوزانند.
- ۹۵/۱۰/۰۳