باز نشر: بیشعوری..!
امروز
خیلی دلم خواست به این دوست دوباره یه سلامی بکنم ولی راستش رو بخواهید هراس دارم
دوباره باهاش دوست بشم از بس منفی بافه..
به این دوست : http://movaheddoust.ir/1392/10/25
کتاب بیشعوری را خوانده اید؟
اگر
نخوانده اید سری این لینک بزنید: دانلود کتاب بیشعوری
چندسال پیش یکی از دوستانم بهم پیشنهاد کرد این کتاب را بخوانم، از شما چه پنهان خیلی بهم برخورد از این پیشنهادش، یعنی مرا بیشعور میدید!!! آن روز چپ چپ به فایل پی دی افی که برایم فرستاده بود نگاه کردم و حتی چپ چپ خواندمش..و الان بعد از سالها دوباره این کتاب را مرور کردم؛ در نوع خودش کتاب جالبی است. شما هم اگر از این پیشنهاد من رنجور شدید ایرادی ندارد؛ چه چپ چپ چه راست راست؛ بخوندیدش، ارزشش رو داره.
دیروز چند لینک از آرشیو وبلاگ یکی از دوستان را خواندم؛ روزهایش را نگاشته بود،مال سال 87؛ از قدم زدن هایش در شبی برفی نوشته بود و در کل جریان یک روز برفی در سال 87. دست نوشته ای که حال و هوای مرا خیلی تغییر داد، از منهای بینهایت به سمت مثبت بینهایت..
دیشب قبل از خواب به وبلاگ و فلسفه ی وجودی وبلاگی مستمر فکر کردم. به دست نوشته های روزانه مان در وبلاگ. به اینکه وبلاگ هایمان را هی نبندیم و هی یکی دیگه باز نکنیم –دارم به خودم میگم- شاید روزی کسی در جایی یکی از نوشته های چند سال قبلمان را بخواند و حالش بهتر شود و به زندگی برگردد، کسی که شاید نشناسیمش، تا به حال ندیده باشیمش، یه رهگذر..
در میان هیاهوی این شبکه های اجتماعی جورواجور حالا می فهمم چرا هنوز اهالی فکر وبلاگهایشان باز است و به روز؛ و در میان این سوت و کوری فضای وبلاگها از روزهایشان می نویسند، از دغدغه هایشان و.. .
- ۹۵/۰۶/۱۰